۱۳۸۹ فروردین ۲۲, یکشنبه

غربال

مدت زیادی میشه که سعی میکنم منصف و احترام گذارنده باشم،ادای آدمای بسیار بزرگوارو در بیارم، یه جور چندش آوری این پیامو برسونم که: من خیلی بخشنده هستم به روم نمیارم، این خیلی گنده، خیلی لجنه که انقدری این ادا رو درمیارم که دیگه رگ و پی های منم داد میزنن بهم میگن خفه شو دیگه! بعد دهنم وارد عمل میشه و راسا خودش خفه میشه و کاری نداره که قضاوت با کیه، خودش میدونه که باید تمومش کرد، یه جایی باید کثافت رو تموم کرد، یه جایی عوامانه باید پشت چشم نازک کرد و گفت: ایشششش...اما اینا جای دردناکش نیست، جایی که درد داره اینه که بیرحمانه شروع میشه این کوبیدن پایگاه، اینکه یه جایی گوشه ی کثیف مغزم میگه اونا همیشه برنده ن، اونا همیشه بچه زرنگن، اصلن اون رو با اون پایگاه با من چی کار؟تلاش مذبوحانه ی من برای منصف بودن، و مقاومت من و تعصب من
لا اقل انقدر صداقت دارم که بدونم دارم از کجا میسوزم و به کجا میخوام تیر اندازی کنم، هنوز انقدر مهربان هستم که اینطور مواقع سعی میکنم مواجه نشم، درسته که تو میگی من شخصی برخورد میکنم اما نمیتونم جلوی خودم رو بگیرم، اونا همیشه برنده ن حتا وقتی نامزد ا.ن.ت.خ.ا.ب.ا.ت.ی. شون بازنده بشه، حتا وقتی کله گنده هاشون گیر بیفتن باز هم بازنده ماییم، تو بگو من شخصی برخورد میکنم اما متاسفم بگم تضاد آشتی ناپذیرمونه که بلاخره تو بغل یه دلارام آرام میندازه آدمو،بعد دیگه هر حرکت مخالفی تحقیر آمیز و دشمنانه میاد
نه! من آدم منصفی نیستم نشسته م آدما رو غربال میکنم و به هیچ جام نیست قضاوت بشم یا نشم، بچه زرنگا نباید دور و بر من باشن، حتا نباید دور تر از من دور من باشن، بچه زرنگا آزارنده و گزنده ن،

هیچ نظری موجود نیست: