۱۳۸۹ شهریور ۱۴, یکشنبه

من مست و تو دیوانه

من آدم بدی نیستم بعضی ها حتا فرا تر ازین هم هس و شنیدم که گفته ن دوست داشتنی ام، اما واقعیت واقعیتش اینه که محبت آمیز ترین، و "الهی که من قربونت برم ترین" چیزی که شنیدم و صمیمانه هم بوده این " دیووووووووونه" بوده، یعنی نه یک بار ، نه دو بار، البته بد و بیراه هم کم نشنیدیم در این میانه، که نشنیده میگیریم گور باباش، سگ خور ! اما این دیوانه واقعن داستان دیگری دارد مثلن چند سال پیش با الهه بیمارستان بودیم داشتم برای الهه یه چیز خیلی خیلی مسخره ای تعریف میکردم، و البته الهه هم با دقت تمام گوش میداد و متناسب اون سوال و جواب میکرد، یه هم کلاس داشتم اونوقتها دختر خیلی خوشگلی بود، خیلی خوشگل اونم همونجا جلوی ما نشسته بود داشت درس میخوند، فکر کنم امتحان زنان داشتیم، بعد از یه ربع برگشت همین طوری ما رو نیگا کرد و بلند شد و گفت شما ها دیوونه این! و جزوه شو برداشت و رفت. اینم ازین داستان .من اون وقتا عادتای دیگه ای هم داشتم مثل جایزه دادن، گاهی برای الهه و المیرا2 و سمیرا جایزه میبردم، دفتر یادداشت کوچیک، هند بوک دارویی، صابون خوشبو... و اگر دوستی از خیلی خواص بود کتابی از کتابخونه ی خودم. نه که حالا بخوام بگم کتابخونه ی من آش دهن سوزی بوده، نه اما بنظر خودم وقتی آدم از اموال شخصی بکسی چیزی جایزه میده یعنی خیلی یارو آدم خاصی بوده. بعدها بتدریج این عادتم از دست رفت، بهیچ کس زیاد جایزه نمیدادم اما از وقتی الهه رفته طرح از زور دلتنگی یه وقتایی براش جایزه میخرم میذارم رویهم تا وقتی بیاد زیاد بشه و جایزه بگیره مثلن ایندفعه که اومده بود ایلتس بده جوایز زیادی دریافت کرد، خوب هم امتحان داشت هم امتحانشو بدک نداده بود
کازین من وقتی انترن بود یه مریض مانیک داشته ن که بهمه کادو میداد، در بخش روانپزشکی
همه ی اینا رو که گفتم منظورم ازین بودکه خبر دارم اخیرن خیلی هم باب شده که دیوونه بودن هم مثل خیلی ژست های دیگه، بسیار هم باعث افتخار و ارزشه اما بخدا قضیه ی ما این نیست
ببینید من خودم که هیچی اما دوستام همه شون خوب بطرز دوست داشتنی خل و چل هستن، بعد من کشف کردم هرچی خل و چل تر بودن، صادق تر بوده ن و هرچی دو دوتا چار تا تر و حساب کتاب کن تر بودن، دروغ گو تر و سگ پدر تر از کار دراومدن
خوب اینطوری شد که دور و بر ما از هرچی عاقل آینده نگر کاردرست بچه زرنگ بود خالی شد و هرچی هسخل باهوش در و دیوونه ی دوست داشتنی بود موند، اگرم اون وسط یکی دو تا بچه زرنگ راه دور و نزدیک بود بلاخره با لگدی مشتی تف ی لعنتی چیزی خواهش کردیم فلنگ رو جون عزیزاش ببنده بره رد کارش، ما واسه ی اینجور آدما نیستیم .یعنی اصولن باهاشون حال نمیکنیم هر انگی هم که مایلید به ما بزنید . به درک!

هیچ نظری موجود نیست: