۱۳۸۸ اسفند ۲۹, شنبه

سال بلوا

امروز به وقت تازه شدن، فردای آخرین روز سال بلوا، تازه میشدم با صدای فیروزه ای آب و عطر بنفش کوهستانی، امروز به وقت نسیم و تند تر از نسیم، خرامان بهار از نرمه ی گوش عبور بی دغدغه میکرد و تازه میشدم فقط برای دمی، دم نفس گیر، نفس با دم و بازدم. فردا میرسد فردای سیصد و شصت و پنج روزه، فردا نرس ، فردا نیا، امروز را ، دم را، لحظه را خوش ایم

هیچ نظری موجود نیست: